مرکز مطالعات استراتژیک البرز

مرکز مطالعات راهبردی مطابق با اهداف سند چشم انداز توسعه 20 ساله جمهوری اسلامی ایران

مرکز مطالعات استراتژیک البرز

مرکز مطالعات راهبردی مطابق با اهداف سند چشم انداز توسعه 20 ساله جمهوری اسلامی ایران

مرکز مطالعات استراتژیک البرز

Center for Strategic Studies Alborz
مرکز مطلعات استراتژیک البرز، با همکاری متخصصین و کارشناسان ارشد و دکتری استراتژی و مدیریت در حوزه تجارت، منابع انسانی، بازاریابی و تبلیغات در سال 1385 تاسیس شده و بعنوان اتاق فکر گروه البرز در تهیه و تدوین کلیه طرح هاو پلان های تجاری شرکت ها و موسسات عضو گروه و جاری سازی اهداف استراتژیک و نظارت بر اجرای تحول و توسعه نقش بسیار موثر و پویایی داشته است.
این مرکز طی سال های گذشته با ارائه خدمت به موسسات دولتی و خصوصی و هلدینگ سعی داشته است نقش کوچکی در جهت دستیابی به اهداف توسعه ایران اسلامی در سند چشم انداز 20 ساله ایران 1404 ایفا نماید. ریاست این مرکز بر عهده دکتر سیامک عزیزی می باشد.
سایت حاضر برای نشر و توسعه مقالات، اخبار و اطلاع رسانی همایش های حوزه مدیریت راه اندازی شده است و امیداست مورد استفاده بازدیدکنندگان گرام واقع شود.
تلفن تماس : 22981922
فکس : 22938649
پست الکترونیک : alborzgroup.co@Gmail.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

The opposition between Russia and the United States in Ukraine and its impact on the national interests of Iran

چکیده
روابط روسیه و آمریکا در سال‏های اخیر با فراز و فرود بسیار همراه بوده و مسائلی مانند حفظ و گسترش نفوذ در مناطق پیرامونی روسیه، ژئوپلیتیک خطوط انتقال انرژی، استقرار سامانه دفاع موشکی امریکا و ناتو در شرق اروپا، مسئله هسته‏ای ایران و کره شمالی تأثیر فراوانی بر این روابط داشته ‏است. در این بین می‏توان بحران اوکراین را نقطه عطفی در تحول روابط روسیه و امریکا دانست که بیانگر اوج اختلافات و رقابت‏های ژئوپلیتیک دو طرف است. با توجه به آنکه ماهیت بین‏المللی بحران اوکراین پیامدهای عمیقی بر روابط بین‏الملل خواهد داشت. در عصر جهانی شدن، اوضاع منطقه­ای و جهانی در هم تنیده شده است؛ لذا بحران در یک منطقه، منافع بازیگران در مناطق دیگر را تحت ﺗﺄثیر قرار می‌دهد. اوکراین از زمان استقلال با بحران­های متعددی مواجه بوده است که نقطه اوج آن در سال 2014 و تقابل آمریکا و روسیه در مورد آن بوده است. بر این اساس مقاله پیش­رو درصدد پاسخ به این سئوالات است که ریشه­های بحران 2014 اوکراین چیست؟ و تقابل روسیه و آمریکا در بحران اوکراین چه ﺗﺄثیری بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران داشته است؟ فرضیه این پژوهش بدین ترتیب قابل طرح است که بحران  اوکراین، ریشه در رقابت روسیه و آمریکا در این کشور داشت که در  انقلاب‌های نارنجی، آبی و بحران 2014 به منصه ظهور رسید به طوری که وقوع بحران مذکور باعث تقویت روابط مسکو- تهران در راستای تحقق منافع ملی ایران شد. این مقاله در خرداد ماه 1397 تهیه شده است.

Relations between Russia and the United States have been accompanied by ups and downs in recent years, and issues such as maintaining and expanding influence in the periphery of Russia, geopolitical energy transmission lines, the deployment of the US missile defense system and NATO in Eastern Europe, the nuclear issue of Iran, and North Korea has had a great deal of influence on these relationships. In the meantime, the crisis in Ukraine can be regarded as a turning point in the development of relations between Russia and the United States, indicating a peak of disagreements and geopolitical rivalries on both sides. Given that the international nature of the crisis in Ukraine will have profound consequences on international relations. In the era of globalization, regional and global conditions have been interwoven. Therefore, the crisis in one region affects the interests of actors in other areas. Ukraine has faced several crises since its independence, with its peak in 2014 and the US-Russian opposition to it. Accordingly, the previous article seeks to answer these questions, which is the origins of the 2014 crisis in Ukraine. What has the Russian-American opposition to the crisis in Ukraine affected the national interests of the Islamic Republic of Iran? The hypothesis of this study is that the crisis in Ukraine was rooted in the Russian-American rivalry that appeared in the Orange, Blue and the Crisis of 2014, so that the crisis would strengthen the Moscow-Tehran relationship in line with Realization of national interests of Iran.

واژه‌های کلیدی: روسیه، آمریکا، ایران، بحران، اوکراین.

مقدمه

روابط روسیه و امریکا از اتحاد در جنگ جهانی دوم تا تخاصم و رقابت در دوران جنگ سرد و حتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز از پیچیدگی‏های خاصی برخوردار بوده و بخش‏های مهمی از تاریخ روابط دو کشور را تشکیل داده است. خوش‏بینی روس‏ها به رابطه با غرب بر اساس سیاست خارجی کوزیروف، به تدریج جای خود را به دیدگاه سنتی رقابت و تضاد داد. این دیدگاه که با روی کار آمدن پوتین در روسیه و رخداد 11 سپتامبر 2001 تقویت شد، روابط دو کشور را وارد مرحله‏ای نوین کرد؛ به نحوی که در سال‏های بعد، مسائلی نظیر حفظ و گسترش نفوذ در مناطق پیرامونی روسیه، ژئوپلیتیک خطوط انتقال انرژی، استقرار سامانه دفاع موشکی امریکا و ناتو در شرق اروپا، مسئله هسته‏ای ایران و کره شمالی و همچنین تحولات خاورمیانه و شمال افریقا به چالش‏های اساسی در روابط روسیه و امریکا تبدیل شد. در این بین اوکراین و بحران مرتبط به آن نقطه عطفی در تحول روابط روسیه و امریکا و بیانگر اوج اختلافات و رقابت‏های ژئوپلیتیک دو طرف است که باید بدان پرداخت.

اوکراین در زمان اتحاد جماهیر شوروی، از نظر سیاسی و اقتصادی پس از روسیه دومین قدرت بزرگ در آن مجموعه بود، اگرچه به لحاظ وسعت پس از قزاقستان در جایگاه سوم قرار داشت (Zashev, 2005: 5). این کشور به لحاظ وسعت بعد از فرانسه دومین کشور بزرگ اروپا است. بعد از استقلال اوکراین در سال 1991، سیاست خارجی کی­اف همواره میان غرب و جمهوری فدراتیو روسیه در نوسان بوده است. دولتمردان اوکراینی هیچ­گاه نتوانسته­اند در روابط خارجی به تعادلی پایدار برسند تا از حساسیت­های روسیه و کشورهای غربی نسبت به کشور خود بکاهند (نسرین­دخت، 1385: 48). یکی از مهم­ترین دلایل عدم تعادل مذکور ترکیب جمعیتی اوکراین است. زیرا به لحاظ ویژگی­های جمعیتی و زبانی، اوکراین به دو دسته تقسیم شده است: یک دسته ساکنان بخش­های شرقی و جنوبی اوکراین از جمله شبه جزیرة کریمه و شهر سواستوپل است که اکثراً روس زبان و بیشتر ارتدوکس می­باشند. این گروه سخت طرفدار روسیه‌اند. دسته دیگر، ساکنان بخش­های غربی اوکراین­اند که بیشتر کاتولیک و طرفدار نزدیکی روابط با غرب می­باشند. وجود این دوگانگی جمعیتی سبب می‌شود تا هر یک از این دو طیف گرایش به روسیه یا اروپای غربی را برطرف‌کننده مشکلات خود بدانند؛ به علاوه قرابت جغرافیایی اوکراین با قدرت­های بزرگ این سرزمین را به یکی از مهمترین کانون­های اصطکاک قدرت­ها (به سرکردگی روسیه و آمریکا) تبدیل کرده است.

کشور اوکراین با توجه به موقعیت خاص ژئوپلیتیکی که دارد در سیاست خارجی روسیه و آمریکا از جایگاه مهمی برخوردار است، به طوری که پس از استقلال اوکراین، سیاستمداران کاخ کرملین، این جمهوری را ملتی مستقل از روس­ها نمی­پنداشتند. ایالات متحده آمریکا نیز با هدف برقراری هژمونی خود در صدد غربی‌سازی اوکراین و مقابله با نفوذ سنتی روسیه در این کشور است. بحران اوکراین جدی­ترین تنش در روابط مسکو و غرب بعد از جنگ سرد به‌ شمار می­رود. اگرچه برخی بحران­ها همانند بحران اوکراین به صورت ناگهانی شعله‌ور می­شود؛ اما با کنکاوی در دلایل بروز بحران، ریشه­های قبلی آن نمایان می­گردد که بذر بحران اوکراین در انقلاب نارنجیِ سال 2004 پاشیده شد و پس از طی مراحلی به وضعیت کنونی رسید. با این وجود، بحران سال 2014 در اوکراین ابتدا یک ﻣﺴﺄله داخلی بود، اما باتوجه به موقعیت راهبردی این کشور و بازی ژئوپلتیک قدرت­های جهانی، تبدیل به یک چالش بین­المللی شد. در این میان کشورهایی همانند ایران که در روابط میان روسیه و غرب جایگاه مهمی دارند خواه ناخواه تحت ﺗﺄثیر این رقابت­ها قرار می‌گیرند. ساختار کنونی نظام بین­الملل، دوقطبی نیست که کشورها مجبور به طرفداری از یک طرف درگیر باشند. اما منافع کشورهایی که عمده رفتارهای آنها بازخورد بین­المللی دارد تحت ﺗﺄثیر بحران­های دامنه‌داری مانند اوکراین قرار خواهد گرفت. اوکراین دارای مرز مشترک با ایران نیست و در محیط منطقه­ای ایران قرار نمی­گیرد؛ لذا بیشتر در پرتو رقابت­ آمریکا و روسیه بر سر اوکراین منافع ایران تحت ﺗﺄثیر قرار می­گیرد. رفتار روسیه و آمریکا در قبال بحران اوکراین با ﻣﺆلفه­های رئالیسم تهاجمی همخوانی دارد که بدان خواهیم پرداخت:

مبانی نظری: رئالیسم تهاجمی

مرشایمر به عنوان برجسته­ترین نظریه‌پرداز رئالیسم تهاجمی معتقد است که نوواقع‌گرایی تهاجمی بر پنج مفروض استوار است که علت و انگیزه کشورها برای بیشینه‌سازی قدرت در نظام بین‌الملل آنارشیک را توضیح می‌دهد. نخست، کشورها، به‌ویژه قدرت‌های بزرگ، بازیگران اصلی و عمده در سیاست جهان هستند که در یک نظام آنارشیک اقدام می‌کنند. دوم، همه کشورها از میزانی از توانایی نظامی تهاجمی برخوردارند. بنابراین، هر کشوری قادر است تا به همسایگانش ضربه و خسارت وارد سازد. البته توانایی‌های کشورهای مختلف با هم تفاوت داشته و در طول زمان تغییر می‌کند. سوم، کشورها هرگز نمی‌توانند از نیات کشورهای دیگر مطمئن باشند. چون برخلاف توانایی‌های نظامی، نیت کشورها که در اذهان تصمیم‌گیرندگان آنهاست را نمی‌توان به صورت تجربی وارسی کرد. حتی اگر بتوان به نیت کشورها در زمان حال پی برد، تشخیص و درک نیت آینده آن‌ها غیرممکن است. از این‌رو، سیاست‌گذاران هرگز نمی‌توانند مطمئن باشند که آیا با یک کشور طرفدار وضع موجود یا تجدیدنظرطلب مواجهند. چهارم، هدف اصلی کشورها بقاست. کشورها می‌توانند اهداف دیگری مانند رفاه و حفظ حقوق بشر را پیگیری نمایند، اما پیگیری و ﺗﺄمین این اهداف در صورت حیات و بقا امکان دارد. پنجم، کشورها کنش‌گران عاقل هستند؛ یعنی آنها قادر به اتخاذ راهبردهای درستی هستند که چشم‌انداز و امید بقای آنان را بیشینه می‌سازد. این امر بدان معنا نیست که کشورها دچار سوء‌محاسبه نمی‌‌شوند. چون کشورها در جهان پیچیده با اطلاعات ناقص عمل می‌کنند، از این‌رو، بعضی از مواقع اشتباهات بزرگی مرتکب می‌شوند (Mearsheimer, 2001: 30-31).

مجموع این پنج مفروض شرایطی را به وجود می‌آورد که کشورها نه تنها دغدغه موازنه قوا و حفظ قدرت دارند بلکه انگیزه قوی و شدیدی را برای بیشینه‌سازی قدرت فراهم می‌سازد. چون کشورها از یکدیگر هراس دارند، برای ﺗﺄمین امنیت‌شان تنها بایست به خود اتکا کنند و بهترین راهبرد برای ﺗﺄمین و تضمین بقا بیشینه‌سازی قدرت نسبی است. از این‌رو، برخلاف نوواقع‌گرایان تدافعی که استدلال می‌کنند کشورها تنها در پی کسب میزان مقتضی از قدرت هستند (Van Evera, 1999; Glaser, 1996; Waltz, 1989). نوواقع‌گرایان تهاجمی بر این باورند که ﺗﺄمین امنیت مستلزم کسب و بیشینه‌سازی قدرت نسبی تا حد امکان است (Labs, 1997: 37). در نتیجه، آنان دوام و پایداری نظم و موازنه قوای موجود را زیر سئوال برده و استدلال می‌کنند که کشورها هرگز از قدرت خود راضی نیستند و نهایتاً درصدد هژمونی برای ﺗﺄمین و تضمین امنیت‌شان هستند. هدف نهایی هژمون شدن و ماندن در نظام بین‌الملل آنارشیک است. حتی کشور هژمون نیز هنوز کاملاً راضی نبوده و درصدد است تا از ظهور رقبای هم‌طراز خود جلوگیری نماید (Mearsheimer, 2001: 21– 42). رقابت روسیه و آمریکا در اوکراین در این چهارچوب قابل تحلیل است. همچنین با توجه به نگاه ساختاری رئالیسم تهاجمی منافع سایر کشورها از جمله ایران تحت ﺗﺄثیر این بحران قرار خواهد گرفت.

کالبدشناسی انقلاب‌های نارنجی و آبی و بحران سال 2014 در اوکراین

فروپاشی شوروی در شرایطی رخ داد که حزب کمونیست امکان شکل‌گیری نهادهای مدنی را در سراسر قلمرو خویش از بین برده بود. به همین جهت در اوکراین و سایر جمهوری­های تازه استقلال یافته شرایط مناسبی برای شکل­گیری نظام‌های دموکراتیک مهیا نبود و این امر به نخبگانی واگذار گردید که خود بر آمده از نظام پیشین بودند (کولایی، 1384: 58). با این وجود به مرور زمان فضای نسبی برای جامعه مدنی و نیروهای اپوزیسیون باز شد. اما برگزاری انتخابات نشان داد که قدرت حاکم انعطاف لازم برای پیروزی نیروهای رقیب را ندارد لذا تقلب گسترده در انتخابات رخ داد (Kuzio, 2008: 99). نخستین رئیس جمهور اوکراین لئونید کراوچوک 94-1991 بود. سپس از 1994 تا 2004 لئونید کوچما رئیس جمهور شد. اوکراین در این دوران به جزیره ثبات در میان جمهوری­های آشوب زده پسا‌شوروی معروف بود. اما از سال 2004 اختلافات بر سر رئیس جمهور آینده بالا گرفت و بذر بحران در اوکراین پاشیده شد. در فاصله سال­های 2010-2005 ویکتور یوشچنکو رئیس جمهور بود. از 2010 تا 2014 ویکتور یانوکویچ رئیس جمهور شد. ریشه­های بحران سال 2014 در اوکراین را باید در انقلاب نارنجی 2004 و انقلاب آبی 2010 جستجو کرد.

1- انقلاب نارنجی 2004

بستر انقلاب نارنجی با به قدرت رسیدن لئونید کوچما در سال 1994 فراهم شد. وی یوشچنکو را در رﺃس سیاست­های آزادسازی اقتصادی قرار داد. کوچما در دور دوم ریاست جمهوریش (1999) با فشار صندوق بین­المللی پول و نمایندگان پارلمان، یوشچنکو را به پست نخست وزیری منصوب کرد (Almond, 2004: 5). با استیضاح یوشچنکو در سال 2001 وی تبدیل به رهبر اپوزیسیون دولت کوچما شد. در سال 2004 یوشچنکو شخصاً برای پست ریاست جمهوری کاندید شد.  پیروز انتخابات ریاست جمهوری اوکراین در این دوره پس از برگزاری سه مرحله رأی­گیری مشخص شد. در دور اول بیشترین آرا بعد از یانوکویچ و یوشچنکو متعلق به الکساندر موروز (5.82%) و پترو سیموننکو (4.97%) بود. در این دور هیچ کدام از نامزدها اکثریت مطلق آرا را کسب نکردند. یانوکویچ با (39.26%) و یوشچنکو با (39.9%) آرا به دور دوم انتخابات راه یافتند. در این دور که در نوامبر 2004 برگزار شد یانوکویچ (49.46%) آرا و یوشچنکو (46.61%) آرا را به خود اختصاص دادند (Electoral Geography, 2004). بنابراین یانوکویچ پیروز انتخابات شد. اما در فاصله ماه نوامبر و دسامبر 2004 تحولاتی در اوکراین رخ داد که منجر به انقلاب نارنجی و برگزاری مجدد انتخابات شد.

با اعلام نتایج اولیة انتخابات ویکتور یوشچنکو صحت انتخابات را مورد تردید قرار داد و اتحادیة اروپا ضمن حمایت از دیدگاه‌های وی مصرانه خواستار بازبینی نتیجه انتخابات شد. واشنگتن نیز تهدید کرد که به علت تقلب در انتخابات در روابط خود با کیف تجدیدنظر خواهد نمود و در صورت عدم تجدید نظر در انتخابات علاوه بر قطع کمک­های خود دارایی‌های این کشور را توقیف خواهد نمود. دیپلمات‌های اوکراینی در برخی پایتخت‌های اروپایی از پذیرفتن یانوکوویچ به عنوان رئیس جمهور خودداری کرده و یوشچنکو را رئیس جمهور خود اعلام نمودند. کشورهای فرانسه، استرالیا، هلند و انگلستان نیز به صف مخالفان نتایج اعلام شده از سوی کمیسیون مرکزی انتخابات پیوستند (حافظی، 1384: 104-108). از سوی دیگر پوتین اعلام کرد که فقط مردم اوکراین می­توانند در این مورد تصمیم­گیری کنند. با این وجود جمعیت دویست هزار نفری از معترضین به نتایج انتخابات با پرچم، شال و کلاه­های نارنجی در خیایان­های کی­اف به تظاهرات پرداختند. علی­رغم شرایط نامناسب جوی یوشچنکو از هواداران خود خواست تا لغو انتخابات در خیابان­ها باقی بمانند.

با اصرار کمیسیون مرکزی انتخابات بر پیروزی یانوکوویچ و اوج‌گیری اعتراضات مردمی، تظاهرکنندگان از ورود یانوکوویچ به کاخ نخست وزیری ممانعت نمودند. در همین حال پارلمان اوکراین نشستی اضطراری برگزار کرد. با ادامه بحران و تشدید فضای ناآرامی و اوج‌گیری مخالفت‌های بین‌المللی در خصوص نتایج انتخابات در اوکراین، نخست وزیر این کشور و نامزد مخالفان موافقت خود را با تشکیل گروه کاری برای حل بحران اوکراین و پرهیز از درگیری اعلام نمودند. این در حالی بود که روز بعد رئیس پارلمان اوکراین، ولادیمیر لیتوین پیشنهاد ابطال نتایج انتخابات را داد. با این پیشنهاد پارلمان اوکراین ابطال نتایج دور دوم انتخابات را تصویب کرد. در مناطق غربی اوکراین نیز روس تبارها به مخالفت با حوادث کیف پرداختند. جمعی از طرفداران ویکتور یانوکوویچ نیز روانه خیابان‌های کیف شدند (دیانی­نژاد، 1393: 117). بدین ترتیب اوکراین تا آستانه جنگ داخلی پیش رفت با برگزاری مجدد انتخابات در ماه دسامبر 2004 یوشچنکو (51.99%) و یانوکویچ (44.2%) آرا را به خود اختصاص دادند (Electoral Geography, 2004). یوشچنکو پس از پیروزی در انتخابات خانم یولیا تیموشنکو (از حامیان وی در مبارزات انتخاباتی) را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. اما نتایج انتخابات پارلمانی در سال 2006 حاکی از کاهش محبوبیت رئیس جمهور بود که ناشی از اختلافات وی با متحدان قدیمی خود و ناکامی در بهبود اوضاع اقتصادی بود. با موفقیت طرفداران یانوکویچ در انتخابات پارلمانی 2006 یوشچنکو مجبور شد او را به عنوان نخست وزیر به پارلمان معرفی کند (Harasymiw, 2007: 17). به هرحال از زمان پیروزی انقلاب نارنجی تا برگزاری انتخابات پارلمانی اصلاحات در اوکراین به کندی پیش می رفت و اقتصاد این کشور دچار رکود شده بود. نخبگان سیاسی نیز درگیر جنگ قدرت بودند. از این رو تنها دستاورد انقلاب رنگی تغییر جهت سیاست خارجی این کشور از روسیه به سمت غرب بود. در این دوره نه تنها وضعیت معیشتی مردم بهبودی نیافت بلکه در مقایسه با دوره قبل فضای سیاسی دمکراتیک نشد (بهمن، 1388: 10-9). با توجه به این شرایط در پنجمین انتخابات ریاست جمهوری تحولات به گونه­ای دیگر رقم خورد.

 

2- انقلاب آبی 2010- 2006

در سال 2004 و در میان معترضان نارنجی پوش، طرفدران یانوکوویچ رنگ آبی بر تن داشتند. اما در مقابل معترضان که از یک گارد حفاظتی نیز برخوردار بودند کاری از پیش نبردند (ملکوتیان، 1386: 247). اما انقلاب آبی در زمانی آغاز شد که هزاران اوکراینی ناراضی از ضعف رهبران نارنجی در میدان مرکزی کی­اف بزرگ‌ترین تظاهرات را به نمایش گذاشتند و باعث بازگشت روسیه به حیات خلوت خود شدند. همه آن­هایی که پرچم­های آبی و سفید در برابر پرچم­های رنگ باخته نارنجی به اهتزاز در آوردند، به زبان روسی تکلم می­کردند و در پیشاپیش صف آنان یانوکوویچ حرکت می‌کرد (ابوالحسن شیرازی، 1386: 66). ناتوانی رهبران انقلاب نارنجی در تحقق و عده­هایشان از جمله بهبود وضعیت معیشتی مردم و اختلافات درون ائتلافی میان آنان باعث شکست در انتخاباتِ پارلمانی سال 2006 گردید (Weir, 2005: 9). سه سال پس از انقلاب نارنجی طرفدران یانوکوویچ این بار با شال و کلاه­های آبی پای صندوق­های رأی حاضر شدند. نتایج انتخابات ائتلاف یوشچنکو- تیموشنکو (رهبران انقلاب نارنجی) را به کلی در هم شکست. از سوی دیگر با کوک کردن سازِ پیوستن به نهادهای غربی به ویژه ناتو توسط غرب گرایان اوکراین، رهبران کرملین از سلاح برنده گاز پروم بر علیه آنان استفاده کردند. پوتین با بستن شیرهای صادرات گاز به اوکراین در اول ژانویه 2006 باعث فشار بیشتر بر یوشچنکو در آستانه انتخابات پارلمانی شد (Aslund, 2006: 24-32). یوشچنکو این عمل را اقدام بر علیه استقلال اوکراین می­دانست. علی­رغم شکست سیاسی جناح نارنجی­ها هیچ کدام از احزاب موفق به کسب اکثریت کرسی­های مجلس نشدند. لذا یوشچنکو مجبور شد به نخست وزیری یانوکوویچ تن دهد. تشکیل دولت ائتلافی باعث افزایش تنش­ها و اختلافات شد. تداوم تنش­ها و ترس یوشچنکو از قبضه قدرت توسط نخست وزیر باعث شد که وی دستور انتخابات پیش از موعد پارلمان را صادر کند. این وقایع باعث شد که طرفداران آبی پوش یانوکوویچ به سبک انقلاب نارنجی به خیابان­ها بریزند و بار دیگر شرایط امنیتی بر اوکراین حاکم شود (خاکی­نهاد، 1386: 9).

نزاع دامنه‌دار نارنجی­ها به رهبری یوشچنکو (حزب اوکراین ما) و آبی­ها به رهبری یانوکویچ (حزب مناطق) به انتخابات پارلمانی 2007- 2006 محدود نشد. بلکه روند دگردیسی انقلاب نارنجی با پیروزی یانوکوویچ در انتخابات ریاست جمهوری سال 2010 کامل شد. در پنجمین انتخابات ریاست جمهوری اوکراین 18 نامزد حضور داشتند. که برجسته­ترین آنها یوشچنکو غرب­گرا، یانوکویچ روس­گرا و تیموشنکو میانه‌رو بودند. در دور اول انتخابات یانوکویچ 3/35 درصد آرا، تیموشنکو (25%) آرا، سرگئی تیگیپکو (1/13%) آرا، آرسنی یاتسنیوک (7%) آرا و یوشچنکو (5/5%) آرا را کسب کردند. بنابراین یانوکوویچ و تیموشنکو به دور دورم انتخابات راه یافتند که به ترتیب (95/48%) و (47/45%) آرا به خود اختصاص دادند و یانوکوویچ رئیس جمهور شد (Electoral Geography, 2010). انتخابات ریاست جمهوری سال 2010 اوکراین را می­توان رفراندومی بین انقلاب نارنجی و آبی محسوب کرد که نتیجه آن پیروزی آبی­ها بود، علت اصلی شکست انقلاب نارنجی شکاف در بین نخبگان انقلاب بود که سرمنشأ آن انتخابات پارلمانی سال 2006 بود.

3- بحران 2014 اوکراین

در چهارچوب توافقنامه 25 فوریه­ی 2013 بروکسل، رئیس جمهور اوکراین با مسئولین اتحادیه­ی اروپا به توافق رسید که درجهت امضای نهایی قرارداد تشکیل منطقه آزاد تجاری بین اتحادیه اروپا و اوکراین (که مذاکرات در خصوص آن از 1999 آغاز شده بود) تا نوامبر 2013 به یک مجموعه از اصلاحات در دستگاه قضایی و سیستم انتخاباتی اوکراین دست بزند. اما در 21 نوامبر 2013، یانوکوویچ در لیتوانی اعلام کرد که موافقتنامه تجارت آزاد با اتحادیه اروپا را امضا نمی­کند (Moroney, 2002: 1)؛ لذا جرقه بحران 2014 اوکراین زمانی زده شد که ویکتور یانوکویچ، رئیس جمهوری این کشور تحت فشار روسیه از امضای توافقنامه تجارت آزاد با اتحادیه اروپا خودداری کرد. مخالفان رئیس جمهور در اعتراض به این اقدام وی به خیابان­ها آمدند. نهایتاً با گسترش اعتراضات خیابانی و کشته شدن پنج نفر، یانوکوویچ با رأی پارلمان از سمت ریاست جمهوری عزل شد و به روسیه گریخت. الکساندر تورچینف نیز به عنوان رئیس جمهور موقت برگزیده شد. پس از این حوادث نیروهای روسیه شبه جزیره کریمه را با بهانۀ حمایت از روس تبارهای این منطقه اشغال کردند. سپس با برگزاری رفراندوم در 16 مارس 2014 شبه جزیره کریمه به طور رسمی بخشی از خاک روسیه شد (Alpher, 2014: 4). وقایع شبه جزیرة کریمه، مهم­ترین عامل تقابل روسیه و غرب در ماجرای اوکراین را فراهم کرد. درگیری­ها در کریمه از 23 فوریه و با تظاهرات طرفداران روسیه آغاز شد. از 26 فوریه، نیروهای روس­گرا به سرعت اقدام به تصرف مواضع راهبردی و زیرساخت‌های کریمه کردند. برخی از رسانه­ها مدعی بودند که در میان شورشیان، نیروهایی با سلاح­ها و یونیفورم‌های روسی (البته بدون نشان رسمی) حضور داشته­اند. به هر حال، این نیروها به سرعت توانستند مکان­های راهبردی در کریمه، از جمله پارلمان این منطقه را به تصرف خود درآورند. در پی این تحولات، پارلمان منطقة خودمختار کریمه با برگزاری جلسه­ای، سقوط دولت این منطقه و تغییر نخست وزیر را اعلام کرد و خواستار برگزاری همه پرسی برای استقلال این منطقه شد که با همکاری مسکو این همه پرسی در مارس 2014 برگزار شد.

بعد از الحاق کریمه به خاک روسیه، تنش­ها در شرق اوکراین و در مناطق دونتسک، لوهانسک و خارکی­اف شروع شد که در نهایت به تسخیر ساختمان­های دولتی توسط مخالفان در مناطق دونتسک و لوهانسک انجامید. دولت اوکراین با تروریست خواندن گروه‌هایی که ساختمان­های دولتی را تسخیر کرده­اند، به عملیاتی نظامی برای پایان دادن به اقدامات و تحرکات آنها دست زد. با مقاومتی که از ناحیۀ گروه‌های مذکور- با پشتیبانی روسیه - صورت گرفت، این عملیات حاصلی در بر نداشت. در روز 17 آوریل در نشستی در ژنو میان وزرای خارجه آمریکا، روسیه، اکراین و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، توافقی برای پایان دادن به ناآرامی­ها و درگیری­ها حاصل شد، که البته هیچ گاه به اجرا درنیامد (Wang, 2015: 9-10). به دنبال این وقایع انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ 25 مه 2014 در مناطق تحت کنترل دولت اوکرین برگزار شد و پترو پروشنکو 48 ساله تاجر و میلیاردر اوکراینی با کسب اکثریت آرا در دور اول انتخابات پیروز شد. استقلال‌طلبان طرفدار روسیه، روز بعد از انتخابات به فرودگاه استان دونتسک واقع در شرق اوکراین یورش برده و آن را به تصرف کامل خود درآوردند. این در حالی است که برگزارکنندگان و حامیان غربی انتخابات انتظار داشتند اعلام نتایج باعث تخفیف ناآرامی­هایی شود که بیش مرکز اصلی جدایی طلبان و چند شهر و روستای کوچک دیگر به دست دولت اوکراین افتاد؛ دو هواپیمای نظامی اوکراینی از سوی جدایی‌طلبان هدف قرار گرفتند و درنهایت نیز هواپیمای بوئینگ 777 خطوط هوایی مالزی با حدود 300 مسافر در فضای هوایی منطقۀ تحت کنترل جدایی‌طلبان به وسیلۀ موشکی که هنوز مشخص نیست به دستور چه کسی و از سوی کدام یک از طرفین درگیری پرتاب شده، مورد هدف قرار گرفت و تمامی سرنشینان آن کشته شدند (Sputnik, 2015). در پاسخ به تحرکات روسیه در کریمه، آمریکا و اتحادیه اروپا در سه مرحله، اشخاص درگیر و مسئول در جریان الحاق کریمه به روسیه را مورد تحریم قرار دادند. فشارهای دیگری نیز از مجاری مختلف از سوی غرب بر مسکو وارد شد. کنار گذاشتن روسیه از گروه جی8 (هشت کشور صنعتی) قطع برخی همکاری­ها در زمینه­های امنیتی- نظامی و تکنولوژیکی با روسیه، تحریم اقتصادی روسیه، تصویب یک قطعنامه در مورد غیرقانونی بودن الحاق کریمه به خاک روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل، افزایش تحرکات و حضور ناتو در دریای سیاه و همچنین کشورهای عضو ناتو که در همسایگی روسیه قرار دارند، ازجمله اقداماتی بود که از سوی غرب به سرکردگی آمریکا جهت فشار بر روسیه به خاطر رفتارش در اوکراین، صورت گرفت.

منافع روسیه در اوکراین

اوکراین از چند جهت برای روس‌ها اهمیت زیادی دارد:

الف) از لحاظ تاریخی، روس‌ها به کی‌یف به مثابه خاستگاه تاریخی خود که اولین دولت روس در آن شکل گرفته است، می‏نگرند. اوکراین برای قرون متمادی جزیی از خاک روسیه بوده و تاریخ هر دو کشور در هم تنیده شده است. همچنین پاره‏ای از مهمترین نبردهای تاریخی در راه آزادسازی روسیه با «نبرد پولتاوا» در سال 1709 رقم خورده که در خاک اوکراین اتفاق افتاده است.

ب) از لحاظ مذهبی، کی‌یف خاستگاه و محل بنیان کلیسای ارتدوکسِ روسیه محسوب می‏شود.

ج) از لحاظ هویتی و فرهنگی، نزدیک 20 درصد از جمعیت روس‏زبان اوکراین در بخش‏های شرقی این کشور پیوندهای فرهنگی، مذهبی و زبانی با روسیه دارند.

د) از لحاظ اقتصادی، درصد زیادی از صنایع سنگین و مادر اتحاد جماهیر شوروی در اوکراین وجود داشت و پس از فروپاشی به اوکراین تعلق گرفت. همچنین حدود80 درصد گاز طبیعی و 75 درصد نفت خام روسیه به وسیله اوکراین به اتحادیه اروپا صادر می‏شود. گاز صادراتی روسیه به اروپا از طریق 12 خط لوله گازی انتقال می‏یابد که 5 خط لوله از خاک اوکراین می‏گذرد. از سوی دیگر، حضور اوکراین در پروژه اتحادیه گمرکی اوراسیا برای روسیه حایز اهمیت است؛ بنابراین روس‌ها از لحاظ اقتصادی توجهی ویژه به اوکراین دارند و این کشور دارای 44 میلیون نفر جمعیت در سواحل شرقی و غربی دریای سیاه، مهمترین کشور اروپای شرقی برای روسیه از نظر اقتصادی به شمار می‏آید. البته اوکراین نیز وابستگی شدیدی به اقتصاد روسیه دارد و مبادلات گسترده‏ای با روس‏ها انجام می‏دهد.

ه‍) از لحاظ راهبردی، اوکراین طی 4 قرن گذشته، نقش حایل اروپا و روسیه را ایفا کرده و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز مرز اتحادیه اروپا با روسیه بوده است. بنابراین اوکراین به عنوان سنگرگاه روسیه در برابر ناتو و همچنین دیوار دفاعی شرقی روسیه علیه اروپا عمل کرده است. در واقع اوکراین برای روسیه، علاوه بر رقابت ژئوپلیتیک، در حوزه ژئواستراتژیک هم مطلوبیت راهبردی داشته؛ زیرا ناوگان دریایی روسیه در دریای سیاه نیز در بندر سواستوپل در شبه‏جزیره کریمه مستقر بوده و این مکان برای روسیه اهمیت راهبردی داشته است (بهمن، 1393: 56).

با توجه به موارد یادشده، اکثر استراتژیست‌ها معتقدند روسیه با اوکراین یک قدرت جهانی است و روسیه بدون اوکراین، چیزی فراتر از قدرتی منطقه‌ای نیست. لذا از دید راهبردی، اوکراین در کانون تمرکز مسکو است؛ از این رو مقامات روسیه تحولات اخیر در «کی‏یف» را غیرقابل قبول، اقدام کودتایی و افراط‏گرایانه توصیف کردند و برکناری یانوکویچ از قدرت را «انقلاب قهوه‌ای» یا «انقلاب فاشیستی» نامیدند و پیروان «استفان باندرا» را پیروز محض این جریان تلقی ‌کردند. بر این اساس روس‏ها معتقدند رویکرد غرب در مورد اوکراین با دو روش «گسترش اتحادیه اروپا» موسوم به «برنامه مشارکت شرقی» (که موجب افزایش نفوذ بروکسل می‏شود) و کاهش نفوذ روسیه و تشویق برای پیوستن به ناتو صورت می‏گیرد.

از این رو مسکو معتقد است که اوکراین در نوک پیکان تقابل روسیه با غرب قرار دارد و اگر کی‌یف به اتحادیه اروپا ملحق شود، سایر کشورهای حوزه شوروی سابق نیز به تدریج از حوزه نفوذ کرملین خارج خواهند شد. در واقع پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا، نه تنها روسیه را با ناتو هم ‌مرز می‌کند، بلکه عملاً طرح ولادیمیر پوتین برای تشکیل بلوکی به رهبری مسکو را به خطر می‌اندازد؛ زیرا اگر اوکراین از این بلوک ژئوپلیتیک خارج شود، فقط کشورهای استقلال‏یافته شوروی سابق که اکثراً حکومت‌های دیکتاتوری دارند، در آن حضور خواهند داشت. بی‏شک چنین امری برای وجهه بین‏المللی اتحادیه ارواسیایی پوتین مطلوب نخواهد بود. در این راستا مسکو خواهان دولتی روس‏گرا در اوکراین است و لذا کشوری غرب‏گرا و عضو ناتو را تحمل نخواهد کرد.

پیامدهای رویارویی روسیه و امریکا در اوکراین

زبیگنیو برژینسکی در کتاب خود با عنوان شطرنج بزرگ تأکید می نماید که بدون حضور اوکراین، تمام تلاش‌های مسکو برای بازسازی نفوذ خود در قلمرو سابق اتحاد جماهیر شوروی شکست خواهد خورد. ایده اصلی این کتاب این بود که امریکا تنها زمانی می‌تواند جایگاه خود را به عنوان تنها ابرقدرت جهانی تثبیت کند که بتواند مانع ظهور ابرقدرتی در منطقه اوراسیا شود. رابرت گیتس در مقاله‏ای که درباره بحران اوکراین منتشر کرده، چنین می‌نویسد: «پس از فروپاشی شوروی در سال 1991، دیک چنی که در آن زمان وزیر دفاع امریکا بود، اعتقاد داشت که باید کاری کرد فروپاشی شوروی به فروپاشی روسیه هم منتهی شود. به اعتقاد او، تنها با فروپاشی روسیه است که این کشور دیگر هیچ‏گاه تهدیدی برای بقیه جهان نخواهد بود» (Stokes, 2014, 13). این اظهارنظرها نه تنها بر ابعاد ژئوپلیتیکی بحران اوکراین سایه می‌افکند، بلکه رقابت‏های بین‏المللی بر سر آن را نیز بازتاب می‏دهد. در واقع آنچه در این بحران حایز اهمیت است، مسائل و مشکلات داخلی اوکراین یا مبارزه ضد فساد و دیکتاتوری نیست، بلکه در اصل نزاعی بین‌المللی بر سر قدرت و نفوذ در منطقه است که روسیه و امریکا را به رویارویی با یکدیگر کشانده است. بر این اساس بحران اوکراین باعث افزایش تنش لفظی میان سران و مقامات سیاسی روسیه و ایالات متحده امریکا شده است. سطح این تنش‏های لفظی که به تهدید نیز آمیخته است، از زمان فروپاشی شوروی تقریباً بی‏سابقه بوده است. به همین دلیل بسیاری از آغاز دوباره جنگ سرد سخن می‏گویند. به هر حال این نزاع پیامدهای مهمی بر روابط دو طرف دارد:

 1. تشدید رقابت‏های ژئوپلیتیک در مناطق مختلف و راهبردی جهان

روسیه تلاش کرده است موضع خود در قبال تحولات اوکراین را به وقایع مشابه در خاورمیانه، بالکان و سایر مناطق تشبیه کند که در تمام آنها غرب به ویژه امریکا دست به نوعی خرابکاری و آشوب‏سازی زده است. نتایج اتخاذ چنین سیاست‏هایی از سوی امریکا تا حد زیادی مشخص بوده است؛ زیرا عموماً به جنگ‏های داخلی خونین، سرازیر شدن میلیاردها دلار به صحنه جنگ‌های غیرضروری، ایجاد بحران مالی، تضعیف حاکمیت تا مرز فروپاشی و نیرو گرفتن عوامل تروریستی در خلأهای موجود سیاسی و امنیتی انجامیده است. از نظر روسیه، وقوع چنین تحولاتی به صورت پی در پی در مناطق مختلف به این معناست که تسلط و هژمونی امریکا بر نظام جهانی از بین رفته و لذا واشنگتن در حال گذار از «ثبات مبتنی بر سیطره» به «بی‏ثباتی کنترل‏شده» است. چنین راهبردی، کشمکش‌های ژئوپلیتیکی را تشدید می‌کند و باعث تعمیق مناقشات میان کشورها و گروه‌های قومی و مذهبی می‌شود.

از این رو اگر روسیه داخل مرزهای خود باقی بماند، امریکا به قصد آشوب‏سازی به قلمرو این کشور و مناطق پیرامونی آن نزدیک خواهد شد. به همین دلیل روسیه قصد دارد این پیام را به امریکایی‏ها بدهد که نه تنها مناطق پیرامونی این کشور، بلکه سایر مناطق که برای امریکا نیز جنبه‏های راهبردی دارند، می‏توانند صحنه رویارویی باشند. بازیگری فعال روسیه در خاورمیانه در این راستا قابل ارزیابی است و روسیه تلاش می‏کند به امریکایی‏ها تفهیم کند که می‌تواند هم منافع امریکا را به چالش بکشد و به آنها آسیب وارد کند و هم جایگاه خود را به‌ عنوان قدرتی جهانی تثبیت کند. به این ترتیب روسیه با ارائه تعریف جهانی از بحران‏های منطقه‏ای و ارتباط برقرار کردن میان بحران اوکراین و خاورمیانه، رویکرد راهبردی خود را در راستای تضعیف منافع جهانی امریکا و کشاندن صحنه رویارویی به مکانی دور از قلمرو خود استوار کرده است؛ بر این اساس روس‌ها با اتخاذ سیاستی فعال و در عین ‌حال آسیب ‌رساندن به منافع امریکا به ‌ویژه در خاورمیانه، سعی می‏کنند غرب را تلویحاً تهدید و از دخالت در اوکراین بازدارند.

در مجموع بحران اوکراین باعث علنی‏تر شدن رقابت‏های ژئوپلیتیک میان روسیه و امریکا در مناطق مختلف جهان شده است که می‏توان به سیاست‏های دو طرف در خصوص مسائل خاورمیانه اشاره کرد. روسیه به گسترش روابط با کشورهایی مانند ایران، سوریه، عراق، مصر و هم‏چنین حزب‏الله لبنان گرایش بیشتری پیدا کرده است. این مسئله را می‏توان در امریکای لاتین و افزایش مناسبات مسکو با کشورهای این حوزه نیز مشاهده کرد. همچنین مسکو به انحای مختلف دست به حمایت از راست‌گراها و چپ‌گراها در کشورهای مختلف اروپایی زده که چنین امری ممکن است در آینده فضای اروپا را به نفع روسیه تغییر دهد (بهمن، 1394: 78-43).

2. عیان شدن ناتوانی امریکا در کنترل و مدیریت بحران‏های بین‏المللی

از زمان شروع بحران اوکراین، امریکا به انحای مختلف تلاش کرده است در جایگاه هژمونی مسلط به ایفای نقش بپردازد. امریکا صرف‏نظر از نقشی که در تغییر نظام سیاسی اوکراین داشت، به هیچ وجه نتوانست در برابر اقدامات مسکو، شرایط را تحت کنترل خود درآورد. برخلاف روسیه که با الحاق کریمه به خاک خود موفق شد یک شبه‏جزیره ژئواسراتژیک را به دست آورد، امریکا تنها به اعمال تحریم علیه مسکو پرداخت.

راهبرد اصلی امریکا در خصوص اوکراین، اعمال تحریم‏های اقتصادی علیه روسیه است. در این راستا امریکا دست‏کم از دو تاکتیک استفاده ‏کرد:

الف) ضربه به اقتصاد روسیه: این تاکتیک به واسطه اعمال تحریم‏های وارداتی و کاهش قیمت انرژی اتخاذ شده و تا حدی توانسته است اقتصاد روسیه را متزلزل کند و موجب کاهش ارزش روبل در برابر سایر ارزهای بین‏المللی شود.

ب) دسترسی نداشتن روسیه به فناوری غرب: در حالی که روسیه برای مدرنیزه کردن صنعت و نیز توسعه حفاری‌ منابع انرژی خود در مناطق مرزی قطب شمال به فناوری نیاز دارد، امریکا تلاش می‏کند شرکای خود را قانع سازد تا از همکاری تکنولوژیکی با روسیه پرهیز کنند. (بهمن، 1394: 78-43)

3. قدرت‏نمایی روسیه در حوزه خارج نزدیک

روسیه از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای استقلال‏یافته از این اتحادیه کمونیستی را با عنوان «خارج نزدیک» در سیاست خارجی خود مورد شناسایی قرار داد و درصدد حفظ نفوذ سنتی خود بر این کشورها برآمد. در واقع کشورهای استقلال‏یافته از شوروی در حلقه اول منافع حیاتی روسیه تعریف شدند و سیاست حفظ نفوذ و مقابله با نفوذ و حضور غرب در این کشورها به یکی از اولویت‏های اصلی سیاست خارجی روسیه تبدیل شد. اگرچه این سیاست در برخی مقاطع هم‏چون وقوع انقلاب‏های رنگی در برخی از این کشورها یا همکاری آنها با ناتو و امریکا تا حدی متزلزل شده، اما مسکو تلاش می‏کند همچنان این حلقه‏های حیاتی را تحت نفوذ خود نگه دارد.

در این بین بحران اوکراین دو پیامد عمده در خارج نزدیک داشت که به منافع امریکا در این منطقه نیز مرتبط می‏شد:

نخست آنکه؛ روسیه با انضمام شبه‏جزیره کریمه به خاک خود و ناآرام‏سازی مناطق شرقی و جنوبی اوکراین، این پیام را به سایر کشورهای استقلال‏یافته از شوروی ارسال کرد که هرگونه تحرک آنها برای نزدیکی به غرب ممکن است پیامدهای خسارت‌باری همچون اوکراین داشته باشد. چنین پیامی به این معناست که رهبران این کشورها باید مراقب رفتار خود با روسیه و امتیازات احتمالی به غرب باشند؛ در غیر این صورت با چالش‏های بی‌شماری نظیر تجزیه، ناامنی و بی‌ثباتی مواجه خواهند شد.

دوم آنکه؛ روسیه با قدرت‌نمایی در خارج نزدیک، به ارسال این پیام به غرب پرداخت که در حوزه منافع سنتی خود می‏تواند دست به هر اقدامی از جمله تجزیه و ناامن‏سازی یک کشور بزند، بی‏آنکه امریکا و سایر متحدانش بتوانند اقدامی جدی در این خصوص انجام دهند. این امر به آن معناست که روسیه قدرت برتر در منطقه اوراسیا محسوب می‏شود و امریکا و کشورهای اروپایی قادر به رقابت با روسیه در این حوزه نیستند.

4. احیای هویت روسی

روس‏ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی احساس تحقیرشدگی می‏کردند، اما تحولات اوکراین بار دیگر هویت روسی را احیا کرد. این مسئله را نه تنها در روسیه، بلکه در بسیاری از کشورهایی که در آنها روس‏تبارها زندگی می‏کنند، می‏توان مشاهده کرد. در این بین احیای هویت روسی به دو شیوه بر روابط روسیه و امریکا تأثیر می‏گذارد:

نخست آنکه؛ احیای هویت روسی ممکن است موجب تحریک روس‏تبارها در جمهوری‏های استقلال‏یافته از شوروی شود و آنها را به اعمال ضد امریکایی در کشورهای خود ترغیب کند. بی‏شک چنین امری منافع امریکا را در هر یک از این کشورها به مخاطره می‏اندازد.

دوم آنکه؛ اگر احیای هویت روسی به امپراتوری توسعه‏طلبانه روسیه مبدل شود، چنین ایده‏ای می‏تواند منافع ایالات متحده را در سراسر منطقه اوراسیا و حتی جهان تهدید کند. آنچه این ایده را تقویت می‏کند، تنها سیاست‏های ولادیمیر پوتین نیست، بلکه دیدگاه مردم روسیه نیز در این خصوص تأثیرگذار است (بهمن، 1394: 78-43).

الگوی رفتاری روسیه و آمریکا در بحران اوکراین

هدف استراتژیک آمریکا به عنوان قدرت هژمون اشاعه و رواج نظم مورد نظرش در سطح جهان و یک پارچه کردن جهان در چهارچوب ارزش­ها و الگوهای سیاسی و اقتصادی غربی و در نتیجه ﺗﺄمین منافع خود به شکل ساختاری و نهادینه می­باشد. روسیه نیز که از جایگاه تنزل یافته خود از یک ابرقدرت به قدرت بزرگ راضی نیست، بازگشت مجدد به عنوان ابرقدرت را هدف استراتژیک بلند مدت خود قرار داده است ولی از آنجایی که این هدف در کوتاه مدت قابل تحصیل نیست بنابراین به دنبال حفظ ساختار فعلی و تلاش برای عدم تنزل از جایگاه خود با استفاده از راهکار واقع بینی تهاجمی در سیاست خارجی است. تردیدی نیست که تقابل روسیه و آمریکا بر سر بحران اوکراین، ضمن تشدید تنش­های موجود میان دو کشور به بالاترین میزان از زمان فروپاشی اتحاد شوروی تاکنون رسیده است. اما این تنش­ها سبب تغییر ماهوی روابط آنها نشده است و آنها را از سطح دو قدرت بزرگ رقیب که از الگوی تهاجمی پیروی می­کنند به سطح دو دشمن نرسانده است. کما اینکه مرشایمر به عنوان سردمدار نظریه رئالیسم تهاجمی معتقد است که تنازع میان دو قدرت بزرگ تا جایی پیش خواهد رفت که هزینه­های آن منجر به بر هم خوردن ماهوی وضع موجود (ساختار نظام بین­الملل) نگردد. با این وجود منازعه اوکراین در همین حد و در چهارچوب ساختار پیچیده نظام بین‌المل کنونی، منافع ملی ایران را تحت ﺗﺄثیر قرار داده است که در ادامه در سه سطح داخلی، منطقه­ای و بین­المللی بررسی خواهد شد.

الف. ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر منافع ایران در سطح داخلی

منظور از منافع ملی در سطح داخلی، آن دست از فاکتورهای درونی است که ممکن است از پدیده­ای خارجی ﺗﺄثیر بپذیرند که شکل‌گیری الگوی جدایی‌طلبی و منافع اقتصادی ایران از جمله آنها است.

1- شکل­گیری الگوی جدایی طلبی

الحاق کریمه به روسیه درصورتی که به یک رویه یا الگو تبدیل شود، برای کشورهایی که دارای تنوع قومی و زبانی هستند و به ویژه در مواردی که این تنوع در نقاط مرزی باشد و ادعاهای استقلال‌طلبی و رفتارهای گریز از مرکز نیز وجود داشته باشد، یک تهدید محسوب می­شود. جمهوری اسلامی ایران کشوری با تنوع قومیتی بالاست و حداقل در چهار منطقۀ مرزی این کشور) مناطق ترک‌نشین، کردنشین، عرب‌نشین و بلوچ‌نشین) برخی گرایش­های تجزیه‌طلبانه و گریز از مرکز وجود دارد. روس­ها به نوعی از اصل حق تعیین سرنوشت سوء استفاده کردند؛ سوء استفاده‌ای که حتی می­تواند روزی دامان خودشان را نیز در مناطقی مثل چچن بگیرد. علاوه بر این، قاعده‌ای که روس‌ها با توسل به آن، کریمه را به خاک خود منضم نمودند، می‌تواند در آینده باعث درگیری میان کشورهایی شود که ادعای حاکمیت بر مناطق هم زبان یا هم تبار خود در مرزهای کشورهای دیگر را دارند. این موضوع می‌تواند برای ایران نیز مسئله‌ساز باشد. البته نباید نسبت به این تهدید اغراق نمود، چون مسائل قومیتی در ایران کمتر پایۀ فرهنگی و شوونیستی و بیشتر اساس مادی دارند و با عنایت بیشتر دولت، می­توان مشکلات اقوام را رفع نمود و وجود عوامل گریز از مرکزی آنها را از بین برد؛ اما به هرحال این یک تهدید است که باید همیشه مواظب آن بود.

2- منافع اقتصادی ایران

بحران می­تواند یکسری منافع اقتصادی خاص را نصیب ایران کند. برای مثال، به دنبال هدف قرار گرفتن هواپیمای مالزی بر فراز آسمان شرق اوکراین، محمدعلی ایلخانی، سرپرست فرودگاه­های کشور اعلام کرد سقوط هواپیمای مالزی در خاک اکراین موجب شد تا ایکائو به دلیل امنیت مسیرهای هوایی کشور، راه ایران را در پیش گیرد و از ما درخواست کرده­اند تا مسیر هوایی ایران جایگزینی برای پرواز به اروپا و خاور دور شود. این مهم سالیانه رقمی بالغ بر50 میلیون دلار به درآمدهای کشور اضافه می‌کند (تابناک، 1393). از سوی دیگر تحریم روسیه از سوی غرب این کشور را نیازمند یافتن شرکای جدید کرده است. بی‌شک ایران به عنوان کشوری مهم و ثروتمند یکی از گزینه‌های جایگزین مسکو می­باشد. درفضای پسا برجام مبادلات اقتصادی ایران با دیگر کشورها تسهیل شده است. ایران با توجه به تجربیات پیشین سعی دارد تا بازار خود را به گونه­ای رقابتی تنظیم کند که علاوه بر حضور شرکت­های غربی، روسی و چینی، منافع بیشتری را در قراردادهای آینده نصیب تهران کند (جعفری، 1393: 23). تحریم‌های دو جانبه روسیه و غرب، علیه یکدیگر باعث تشدید رقابت برای مشارکت اقتصادی در فضای پسابرجام شده است.

ب. ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر منافع ملی ایران در سطح منطقه­ای

پیامدهای بحران اوکراین محدود به اروپای شرقی نمی­شود بلکه پیامدهای آن برای کشورهای چون ایران در خاورمیانه و قفقاز قابل لمس است؛ در چنین شرایطی بررسی ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر منافع ملی ایران در این مناطق ضروری می­نماید.

1- ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر منافع ایران در مناقشه سوریه

اوج‌گیری مناقشه اوکراین برای حکومت بحران‌زده سوریه یک فرصت بود تا از زیر فشارهای بیرونی تا حدودی رهایی یابد. بحران اوکراین در مراحل اولیه خود، از آن جهت که توجهات غرب را تا اندازه زیادی متوجه اوکراین و شرق اروپا کرد باعث تحت الشعاع قرار گرفتن بحران سوریه شد؛ لذا نگاه اروپایی­ها عمدتاً به مسائل همسایه اروپایی­شان معطوف شد. این ﻣﺴﺄله برای جمهوری اسلامی ایران بدان جهت حائز اهمیت است که حکومت سوریه متحد استراتژیک تهران است و سقوط آن به امنیت ملی ایران و محور مقاومت ضربه می­زند. پس از این جهت نیز بحران اوکراین برای امنیت ملی کشور کارکرد داشته است.   

به علاوه سوریه نزدیک‌ترین متحد روسیه در میان کشورهای عربی در چهار دهه گذشته از جمله در دوران جنگ سرد است .همچنین یکی از مشتریان پروپاقرص تسلیحات روسی است به طوری که در فاصله سال­های 2007-2014 بیش از چهار میلیارد دلار از این کشور سلاح خریداری کرده است. همچنین شرکت‌های روسی حدود 20 میلیارد دلار در سوریه سرمایه‌گذاری کرده‌اند که با سقوط اسد زیان جدی می‌بینند. به علاوه، سوریه تنها کشور در خارج از منطقه شوروی است که روس‌ها در آن پایگاه نظامی دارند (Borshchevskaya, 2013). با توجه به تحولات اخیر اوکراین، سقوط اسد در سوریه توازن را کاملاً به نفع آمریکا تغییر خواهد داد. از این روی، بقای بشار اسد در قدرت می­تواند منافع استراتژیک مسکو و تهران را همزمان ﺗﺄمین کند و در نتیجه باعث همکاری‌های گسترده­تر دوکشور در سوریه شده است. آینده سوریه در حال حاضر به مذاکرات و تفاهمات روسیه و غرب در سطح کلان بستگی دارد. در صورتی که قدرت‌های جهانی بر سر آینده قدرت با حضور بشار اسد به نتیجه برسند، نظام اسد ادامه پیدا خواهد کرد و در صورت عدم توافق، بحران همچنان ادامه خواهد داشت.

2- افزایش قدرت شرکای منطقه­ای ناتو در پرتو بحران اوکراین

اقدامات روسیه در اوکراین انگیزه­های جدیدی به ناتو برای تقویت شدن داده است. درواقع با تبلیغاتی که غرب در طول بحران اوکراین به راه انداخته‌اند، تحرکات ناتو در شرق اروپا تشدید شده و این سازمان به تقویت حضور نیروهای خود در این منطقه پرداخته است، به طوری­ که پوتین با اعتراف به تشدید حضور گروه‌های نظامی ناتو در شرق اروپا، اعلام کرده که روسیه با تقویت ظرفیت دفاعی خود در کریمه و سواستوپول به این اقدام پاسخ خواهد داد (Putin, 2014a).

به هرحال به دلیل اختلافات اساسی و بنیادینی که جمهوری اسلامی ایران با غرب و مخصوصاً آمریکا دارد، تقویت هر چه بیشتر فلسفه و توان ناتو به رهبری آمریکا، به ضرر کشور خواهد بود. اگر اوکراین به سمت ناتو حرکت کند، امکان اتخاذ سیاست‌های غرب‌گرایانه توسط بعضی از کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز محتمل­تر خواهد شد. این ﻣﺴﺄله با توجه به مجاورت مرزی ایران با این مناطق می­تواند تهدیداتی را متوجه جمهوری اسلامی ایران کند. از دیگر پیامدهای نزدیکی اوکراین به ناتو افزایش قدرت مانور ترکیه به عنوان رقیب سنتی ایران در منطقه است؛ زیرا در چنین شرایطی ترکیه فرصت­های بیشتری جهت برآوردن اهدافش در مناطق پیرامونی کسب خواهد کرد. افزایش تنش بین روسیه و ترکیه و همچنین تحویل سامانه ضد موشکی S300 به ایران در همین راستا قابل تحلیل است.

3-  ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر انتقال انرژی ایران

بعد از پایان دوران دوقطبی از نفوذ سیاسی مسکو در سطح منطقه­ای و بین­المللی به میزان قابل توجهی کاسته شد. به همین جهت روسیه درصدد است با جایگزین کردن ابزار انرژی به جای تسلیحات دوران جنگ سرد، توانایی ﺗﺄثیر­گذاری خود، بر رفتار سایر واحدهای سیاسی را افزایش دهد. انرژی­های فسیلی مانند نفت و گاز می‌تواند به عنوان ابزاری برای دست­یابی به اهداف سیاسی مورد استفاده قرار گیرد. در همین راستا، تهران خنثی کردن طرح­های ترکیه و اسرائیل در بخش انرژی را یکی از عوامل موفقیت در بازی بزرگ جدید در قفقازجنوبی می­داند (Wetiz, 2006, 157).

اوکراین وابستگی بالایی به نفت و گاز روسیه دارد. روسیه حدود نیمی از نفت و بیش از دو سوم گاز اوکراین را ﺗﺄمین می‌کند و از آن به عنوان ابزاری برای تشویق حاکمان کی­اف برای اتحاد سیاسی و اقتصادی با مسکو استفاده می­کند؛ همچنین، 80 درصد گاز صادراتی روسیه به اروپا از خاک اوکراین می­گذرد (MacMahon, 2014). در اول آوریل 2014، روسیه قیمت گاز صادراتی به اوکراین را 44 درصد افزایش داد. به طوری که قیمت آن از گازی که به بعضی از کشورهای اروپای غربی صادر می‌کرد، بیشتر شد. حتی پس از آن برای اعمال فشار بیشتر بر اوکراین، پوتین اعلام کرد که کی‌اف باید بدهی‌های معوق خود به روسیه را در همان ماه تسویه نماید و باید بهای گازی که در آینده مورد استفاده قرار می‌گیرد را نیز پیش پرداخت نماید (Kapeller, 2014: 109). بحران در صادرات گاز روسیه به کشورهای اروپایی تاکنون چندین بار تکرار شده است. با توجه به تجربه تلخ اروپا در این زمینه، اتحادیه اروپا در تلاش برای یافتن جایگزینی به جای روسیه است. جمهوری اسلامی ایران به عنوان دومین دارنده ذخایر گاز در جهان و مجاورت جغرافیایی با قفقاز، گزینه مناسبی برای انتقال گاز به اتحادیه اروپا است. تشدید اختلافات اوکراین و روسیه باعث قوت گرفتن انتقال انرژی ایران به اروپا از راه قفقاز می­شود طرحی که از آن با عنوان جریان سفید یاد می­شود (امیدی، 1392: 29-30).

ج. ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر منافع ملی ایران در سطح بین­المللی

در شرایط کنونی وضعیتی شبه جنگ سرد پدید آمده است که تغییر نقشه اروپای شرقی شاهد اصلی این مدعاست. اگر نگوییم منافع همه­ی کشورهای جهان، حداقل منافع کشورهای استراتژیکی چون ایران در سطح بین المللی تحت ﺗﺄثیر این بحران قرار گرفته است.

1- ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر اهداف بین­المللی ایران

جمهوری اسلامی ایران از زمان شکل­گیری تاکنون، به بسیاری از قواعد نظم بین‌الملل اعتراض داشته و آنها را نابرابر و به نفع قدرت­های بزرگ می­داند. تنش میان مسکو و غرب در اوکراین ازآنجا که یک قدرت بزرگ را در برابر ناظم نظم کنونی قرار داده است با اهداف کلی ایران در سطح بین المللی همخوانی دارد. پوتین در جریان امضای توافق الحاق کریمه، با تاختن به رویکرد یک جانبه‌گرایی در نظام بین‌الملل، گفت «غربی­ها به رهبری آمریکا فکر می­کنند که از سوی خدا مأمور شده‌اند تا دربارۀ سرنوشت مردمان دیگر تصمیم بگیرند. وی همچنین عنوان کرد که غربی­ها دائماً تلاش کرده‌اند ما را به گوشه­ای برانند، به خاطر اینکه بر استقلال خود ایستاده و از آن دفاع می­کنیم» (Putin, 2014b).

رئیس جمهور روسیه به صراحت رویکرد یک جانبه‌گرایی در نظام بین‌الملل را مورد هدف قرار داده به طوری که اظهار نمود که «به نظر من، وقتی جهان تک قطبی بشود یا از زمانی که کسی تلاش کند آن را به این شکل دربیاورد، همواره یک قطب این توهم را دارد که همۀ مسائل را می‌توان از طریق قدرت حل و فصل نمود». پوتین یکی از ویژگی­های مهم نظم جهانی مطلوب خود را این­گونه معرفی می­کند: «تنها زمانی که یک توازن قوا وجود داشته باشد، شرایط مطلوب برای مذاکره در مورد مسائل جهانی فراهم می­شود» (Putin, 2014a). این سخنان در راستای خواسته­های جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب تاکنون بوده است. اینکه رئیس جمهوری یک قدرت بزرگ نیز در مورد عدم مطلوبیت نظم بین­المللی کنونی، به زبانی مشابه با زبان ایرانی­ها حرف می‌زند، حائز اهمیت است. نکته مهم دیگر این است که تفکر اوراسیاگرایان حاکم بر روسیه فعلی این است که جهانی شدن همان غربی شدن و آمریکایی شدن است که باید در مقابل آن ایستاد. این نگاه با نگرش جمهوری اسلامی در مورد نظم جهانی قرابت زیادی دارد. با افزایش مقاومت­ها در برابر نظم بین­المللی فعلی، فشارها بر جمهوری اسلامی ایران به­ عنوان یکی از مخالفان اصلی این نظم تعدیل می‌شود و امکان انتخاب‌های متنوع‌تری را برای کشور در روابط خارجی فراهم می­آورد.

2-کاهش فشارهای بین‌المللی و نزدیکی ایران و روسیه به یکدیگر

همه‌ی تحریم‌های وضع شده علیه جمهوری اسلامی ایران ناشی از بحث هسته‌ای نیست. پس حتی در صورت حل و فصل کامل ﻣﺴﺄله هسته­ای برخی تحریم­ها کماکان به قوت خود باقی خواهد ماند. با اوج‌گیری بحران اوکراین و الحاق شبه جزیره کریمه به فدراسیون روسیه، مسکو تحت تحریم­­های غرب قرار گرفت. یکی از راهکارهای مسکو برای کاستن از فشار تحریم­ها، افزایش میزان تبادلات تجاری با ایران است. در همین راستا، روسیه و ایران قرارداد 70 میلیون یورویی نفت در برابر کالا امضاء کرده‌اند. بر اساس آن چه به صورت رسمی اعلام شده دو کشور همکاری نزدیکی در بخش‌های احداث و نگهداری ﺗﺄسیسات تولیدی، توسعه زیر ساخت­های شبکه برق، بخش نفت و گاز و تجارت ماشین‌آلات، تجهیزات، کالاهای مصرفی و محصولات کشاورزی خواهند داشت. در این باره آمریکا نگران است که درآمد حاصل از این معاملات با مسکو مواضع منطقه­ای و بین­المللی ایران را تقویت کند (تابناک، 1394). به نظر می‌رسد روسیه برای تغییر پیکره نظم یکجانبه بین‌المللی مصمم است و مواضع بسیار متفاوتی نسبت به کشورهای منطقه خاورمیانه اتخاذ کرده که می‌تواند پیامدهای قابل ملاحظه‌ای برای غرب به همراه داشته باشد. در همین راستا روابط روسیه- ایران بسیار مهم تلقی می­شود. زیرا هر دو کشور تحت تحریم‌های غرب هستند و احتمال همگرایی بیشتر میان منافع­ دو کشور وجود دارد. مسکو قصد دارد موقعیت خود را به‌عنوان ﺗﺄمین‌ کننده­ تسلیحات نظامی یکی از قدرت‌های اصلی منطقه‌ای خاورمیانه (ایران) تقویت کند. تهران نیز به حمایت‌های نظامی روسیه نیاز دارد تا بتواند به رقابت استراتژیک خود با کشورهای عرب سنی که به واردات تسلیحات از غرب متکی‌اند ادامه دهد (Gomart, 2015). بارزترین نمود این ﻣﺴﺄله تحویل سامانه موشکی اس 300 به ایران است که در چند سال اخیر به تعوق افتاده بود.

3- دسترسی بیشتر روسیه به دریاها و ﺗﺄثیر آن بر قدرت دریایی ایران

روسیه از نظر استراتژیک قدرتی قاره­ای محسوب می­شود. به واقع از آرزوهای این کشور حداقل از زمان پطرکبیر، دسترسی به آب‌های گرم و آزاد بوده است. در این راستا، دسترسی روسیه به اوکراین و به خصوص شبه جزیره کریمه که به دریای سیاه دسترسی دارد برای روسیه اهمیت فوق العاده مهمی دارد. در سال 1913 هنگامی که آلمان در پی معاهدات خود با ترکیه عثمانی در پی تسلط بر تنگه‌های بسفر و داردانل بود، نیکلای دوم این عمل را محبوس ساختن روسیه در دریای سیاه عنوان کرد و تهدید نمود در صورت اجرای چنین معاهداتی روسیه با تمام قوا در مقابل آن خواهد ایستاد (کسینجر، 1383: 319). امروز نیز روسیه با الحاق کریمه به خاک خود در واقع نشان داد اهمیت راهبردی شبه جزیره کریمه برایش تا بدان جاست که بازتاب­های بین­المللی در قبال اتخاذ این سیاست در مقایسه با تضمین دسترسی به آب­های آزاد و گرم چندان اهمیتی ندارد. روسیه با الحاق شبه جزیره کریمه بر تنگه کرچ و دریای آزو به طور یکجانبه مسلط خواهد شد. دسترسی و کنترل هرچه بیشتر روسیه به آب­های آزاد موقعیت دریایی مسکو را در دریاها تقویت خواهد نمود. به تبع آن ایران به عنوان متحد روسیه نقطه قابل اتکاتری در دریاها خواهد یافت. چنان که در بحران سوریه ناوهای دریایی روسیه نقش قابل توجهی را در دریایی مدیترانه (بند طرطوس) و انتقال سلاح به سوریه ایفا نموده­اند. همچنین حضور پررنگ­تر روسیه در خلیج فارس می­تواند عامل موازنه­ای در مقابل نیروی دریایی آمریکا باشد. حضور روسیه در دریای خزر نیز عنصری موازنه بخش در مقابل تلاش‌های غرب برای نظامی کردن خزر است. به طور کلی بحران اوکراین می­تواند باعث تقویت انگیزه‌های مسکو برای تقویت حضور و نفوذ خود در دریاها باشد (فلاحی و عامری، 1395: 92-65).

نتیجه­گیری

روس­ها با تجربیاتی که از انقلاب­های رنگی آموخته بودند این بار الگوی تهاجمی­تر از آن­چه در قبال انقلاب نارنجی (2004) و انقلاب گل رز گرجستان (2003) و انقلاب لاله­ای قرقیزستان (2005) داشتند؛ به نمایش گذاشتند و با مداخله نظامی و برگزاری همه‌پرسی، کریمه را به خود ملحق کردند. واکنش غربی­ها در برابر این اقدام افزایش فشارها و تشدید تحریم­ها علیه روسیه بود. روسیه به دنبال ایفای نقش مؤثر در معادلات جهانی و ارتقای جایگاه خود در نظام بین‏الملل است و برای دستیابی به چنین هدفی، رشد اقتصادی و گسترش حوزه نفوذ در مناطق گوناگون جهان را در اولویت‏ سیاست خارجی خود قرار داده است. ولادیمیر پوتین، رئیس‏جمهور روسیه، طی یک دهه گذشته تلاش کرده است هم جهان و هم هم‏وطنان خود را متقاعد کند که روسیه یک قدرت بزرگ احیا شده است. در این زمینه استعداد بی‌مانند وی برای مانورهای تاکتیکی، قیمت نسبتاً با ثبات نفت و گرفتار شدن غرب به جنگ‌های منحرف‏کننده و مشکلات اقتصادی به پوتین کمک کرد. پوتین در دوران قدرت خود جنگی را در گرجستان آغاز کرد، منطقه گمرکی اوراسیای خود را به منظور رقابت با اتحادیه اروپا به وجود آورد، غرب را در زمینه سوریه با چالش مواجه کرد، ادوارد اسنودن، مقاطعه‏کار سابق آژانس امنیت ملی امریکا را زیرکانه تخلیه اطلاعاتی کرد و امضای توافق تجاری و همکاری اوکراین با اتحادیه اروپا را از بین برد.

از سوی دیگر، آمریکا در تنظیم رفتار بین‏المللی و الگوهای سیاست خارجی خود به اتخاذ روش‏هایی که مبتنی بر ساخت داخلی، نظام بین‏المللی، الگوهای فکری، نگرش تصمیم‏گیران و شرایط ژئوپلیتیکی است، مبادرت می‏ورزد. بر این مبنا در حال حاضر امریکا به عنوان یک قدرت مداخله‏گر درصدد حفظ وضع موجود و تقویت ساختارها و قواعد تنظیم‏یافته در نظام بین‏الملل است و در این راه گسترش نهادهای دموکراتیک با قرائت لیبرال دموکراسی غربی و افزایش حوزه امنیتی خود با تفسیر یکجانبه از تروریسم بین‏المللی را مد نظر قرار داده است. از این رو حداکثر تلاش خود را برای ایجاد انسجام سازمانی و سیاسی به نفع خود و همسو با ارزش‏های مورد دفاع خود در سطح جهان انجام خواهد داد. روشن است که میزان پافشاری واشنگتن بر چنین مسائلی در قبال روسیه، از سوی مسکو به عنوان مداخله در امور داخلی تلقی می‏شود و ممکن است در روابط آینده کرملین و کاخ سفید تأثیرگذار باشد؛ زیرا رفتار هر دولت یا واحد سیاسی در صحنه روابط و مناسبات جهانی تحت تأثیر رفتار سایر دولت‏ها قرار دارد و بازیگران استراتژی خود را در جهت حفظ امنیت و مصونیت از تعارض دیگران اتخاذ می‏کنند.

تلاش برای موازنه قوای منطقه­ای از سوی قدرت­های بزرگ و مخالفت با ساختار تک قطبی نظام بین­الملل از سوی روسیه، منجر به افزایش اهمیت استراتژیک ایران شده است. این ﻣﺴﺄله بازیگران مهم را به تکاپو انداخته است که ایران را به اردوگاه خود بکشانند. اما نزدیکی مواضع تهران ـ مسکو و منافع مشترک آنها منجر به همکاری بیشتر دو کشور با یکدیگر شده است. بارزترین نمود این همکاری سیاست خاورمیانه‌ای روسیه در قبال بحران سوریه است که می­توان آن را در پرتو بحران اوکراین و به عنوان گرو‌کشی روس‌ها در برابر غرب ارزیابی کرد. از سوی دیگر بحران اوکراین می­تواند باعث برجسته شدن جایگاه ایران به عنوان یک تولید‌کننده انرژی شود و ایران را به عنوان آلترناتیو روسیه در ﺗﺄمین انرژی کشور‌های اروپائی مطرح نماید. بر خلاف روسیه، ایران دارای اختلافات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک با اروپا و مخصوصاً کشورهای اروپایی شرقی نیست. براین مبنا تهران می­تواند به عنوان یک شریک بلند مدت اقتصادی در نظر گرفته شود. فرصت­های فوق از دریچه بحران اوکراین پیش­روی ایران قرار گرفته است و یا حداقل از حالت بالقوه خارج و به وضعیت عملیاتی نزدیک‌تر شده است.

 

 

منابع:

-      کسینجر، هنری. (1383). دیپلماسی. ترجمه فاطمه سلطانی یکتا. تهران، انتشارات اطلاعات.

-      کولایی، الهه. (1389). سیاست و حکومت در اوراسیای مرکزی. تهران: سمت.

-      مشیر زاده، حمیرا. (1389). تحول در نظریه­های روابط بین­الملل. تهران: سمت.

-      ابوالحسن شیرازی، حبیب اله. (1386). «از انقلاب نارنجی تا انقلاب آبی در اوکراین»، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، دوره دهم، شماره 58. صص. 49-72.

-      امیدی، علی (1392)، «چشم­انداز روابط اقتصادی جمهوری اسلامی ایران- ارمنستان و قابلیت آن در ترانزیت گاز»، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، دوره 19، شماره 83.

-      بهمن، شعیب (خرداد 1393)، «بازیگران بحران اوکراین»، مجله سیاسی ـ راهبردی بصائر. سال 31، شماره 340.

-      بهمن، شعیب (بهار 1394)، «ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر روابط روسیه و آمریکا»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهان اسلام. سال پانزدهم، شماره 61.

-      حافظی، حمیدرضا. (1384). «بررسی تحولات در اوکراین و نتایج آن». در: افسانه انقلاب­های رنگی. الهه کولایی. تهران، ابرار معاصر.

-      خاکی­نهاد، محمد. (1386). «بحران ردای اوکراین». ماهنامه مطالعات ایران اوراسیا (ایراس). شماره 17.

-      «حمله به فرودگاه اصلی دونتسک». (1393). دیپلماسی ایرانی، قابل دسترس در سایت خبری دیپلماسی ایرانی. تاریخ دسترسی: 28/12/1394. 

-      کولایی، الهه. (1384). «ریشه‌های انقلاب‌های رنگی در جمهوری‌های بازمانده از فروپاشی شوروی». مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 51.

-      ملکوتیان، مصطفی. (1386). «انقلاب­های رنگی در آسیای مرکزی و قفقاز و تمایز آن­ها از از انقلاب­های واقعی». فصلنامه سیاست، دوره 37، شماره 4.

-      فلاحی، احسان و اسداله عامری. (تابستان 1395). «ریشه‌های بحران اوکراین و ﺗﺄثیر آن بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران». فصلنامه مطالعات روابط بین‌الملل، دوره 9، ش 34.

-      نسرین­دخت، نصرت. (1385). «تغییرات سیاسی یا انقلاب، مورد اوکراین». رویدادها و تحلیل­ها. شماره 198.

-      Aslund, Anders and   Michael McFaul. (2006). Revolution in Orange: the Origins of Ukraine's Democratic Breakthrough. Washington: Carnegie Endowment for International Peace.

-      Mearsheimer, John. (2001). The Tragedy of Great Power Politics. New York: Norton.

-      Mearsheimer, John. (2001). The Tragedy of Great Power Politics. New York: Norton.

-      Moroney, Jennifer D.P. [et al]. (2002). Ukrainian Foreign Policy and Security Policy, Westport: Prager Publisher.

-      Van Evera, Stephen. (1999). Causes of War: Power and the Roots of Conflict. Ithaca NY: Cornell University Press.

-      Waltz, Kenneth. (1989). The Origins of War in Neorealist Theory. New York: Cambridge University Press.

-      Waltz, Kenneth. (1979). Theory of International Politics. New York:  Random House.

-      Glaser, Charles. (1996). “Realists as Optimists: Cooperation as Self- Help”. Security Studies.  Vol. 5(1).

-      Kappeler, Andreas. (2014). “Ukraine and Russia: Legacies of the Imperial Past and Competing Memories”. Journal of Eurasian Studies. No. 5.

-      Kuzio, Taras. (2008). “Democratic breakthroughs & Revolution in five post-communist Countries: comparative perspectives on the fourth wave”. Demokratizatsiya. Vol. 16(1).

-      Labs, Eric J. (1997). “Beyond Victory: Offensive Realism and the Expansion of War Aims”. Security Studies.  Vol. 6(4).

-      Wang, Wan. (2015). “Impact of Western Sanctions on Russia in the Ukraine Crisis”. Journal of Politics and Law. Vol. 8(2).

-      Weitz, Richard. (2006). “Averting a New Great Game in Central Asia”. The Washington Quarterly. Vol. 29(3).

 

-      Harasymiw, Bohdan. (2007). “Ukraine’s Orange Revolution and Why It Fizzled”. In annual meeting of the Canadian Political Science Association, at the 76th Congress of the Humanities and Social Sciences. Saskatoon: University of Saskatchewan.

-      Stpkes, Bruce. (2014). “Most of the World Trusts Obama over Putin to ‘Do the Right Thing”. Pew Research Center.

-      Almond, Mark. (2004). The price of people power, The Guardian, available at:  www.theguardian.com.

-      Alpher, Yossi. (2014). “The Ukraine/Crimea Crisis: ramifications for the Middle East”. Available at: www.opendemocracy .net/ north-africa-west-asia/yossi-alpher.

-      Borshchevskaya, Anna. (2013). “Russia's Many Interests in Syria”, Available at: www.washingtoninstitute.org.

-      Escobar, Pepe. (2014- 2015). “Will Be All About Iran, China and Russia”. available at: http://sputniknews.com/columnists/201 41231/1016436434.html.

-      Gomart, Thomas. (2015). The Nexus between the Conflicts in the Mideast and Ukraine. available at:  www.cfr.org.

-      Jones, Jeffrey M. (2015) “Americans Increasingly See Russia as Threat, Top U.S. Enemy”. Available at:http://news.gallup.com /poll/181568/americans-increasingly-russia-threat-top-enemy .a spx.

-      MacMahon, Robert. (2014). “Ukraine in Crisis”, Council on Foreign Relations. available at: www.cfr.org. accessed on : 2015/8/1.

-      Malaysia Airlines Boeing Crashes in Ukraine (2015). available at:  www.sputniknews.com. accessed on: 2015/7/12.

-      Nye, Joseph S. (2014). “A Western Strategy for a Declining Russia”. available at: www.cnbc.com/2014/09/08/a-western-strategy-for-a-declining-russiacommentary.html.

-      Putin, Valadimir. (2014a). Address by a President of the Russian Federation. available at: http://eng.Kermlin. Ru/transcripts/6889, accessed on: 2015/7/3.

-      Putin, Vladimir. (2014b). Opening remarks at the Security Council meeting, available at: http://eng.kremlin.ru. accessed on: 2015/7/2.

-      Weir, Fred. (2005). Ukraine's Orange Rebels Splinter, The Christian Science Monitor. available at:  www.csmonitor.com. accessed on: 2016/1/28.

-      Zhuravleva, Victoria I. (2015). “Russian-American Relations in Crisis: Lessons for 2015”. available at: www.iras.ir/images/docs /files/000000/nf00000587-1.pdf.

نویسندگان

1 عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، تهران، ایران

2 دانش آموخته کارشناسی ارشد، گروه علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، تهران، ایران