مرکز مطالعات استراتژیک البرز

مرکز مطالعات راهبردی مطابق با اهداف سند چشم انداز توسعه 20 ساله جمهوری اسلامی ایران

مرکز مطالعات استراتژیک البرز

مرکز مطالعات راهبردی مطابق با اهداف سند چشم انداز توسعه 20 ساله جمهوری اسلامی ایران

مرکز مطالعات استراتژیک البرز

Center for Strategic Studies Alborz
مرکز مطلعات استراتژیک البرز، با همکاری متخصصین و کارشناسان ارشد و دکتری استراتژی و مدیریت در حوزه تجارت، منابع انسانی، بازاریابی و تبلیغات در سال 1385 تاسیس شده و بعنوان اتاق فکر گروه البرز در تهیه و تدوین کلیه طرح هاو پلان های تجاری شرکت ها و موسسات عضو گروه و جاری سازی اهداف استراتژیک و نظارت بر اجرای تحول و توسعه نقش بسیار موثر و پویایی داشته است.
این مرکز طی سال های گذشته با ارائه خدمت به موسسات دولتی و خصوصی و هلدینگ سعی داشته است نقش کوچکی در جهت دستیابی به اهداف توسعه ایران اسلامی در سند چشم انداز 20 ساله ایران 1404 ایفا نماید. ریاست این مرکز بر عهده دکتر سیامک عزیزی می باشد.
سایت حاضر برای نشر و توسعه مقالات، اخبار و اطلاع رسانی همایش های حوزه مدیریت راه اندازی شده است و امیداست مورد استفاده بازدیدکنندگان گرام واقع شود.
تلفن تماس : 22981922
فکس : 22938649
پست الکترونیک : alborzgroup.co@Gmail.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

وحید وحیدی مطلق

 یک مساله تصمیم گیری را در نظر بگیرید که اساسا راهکارها یا گزینه های پیشنهادی در آن بر حسب دو هدف بنیادی ارزیابی می شوند. شما برای سنجش میزان تحقق این دو هدف بنیادی اصولا از سه نوع شناسه می توانید استفاده کنید یا طبیعی یا مصنوعی یا بدل. شناسه طبیعی در مواردی استفاده می شود که هدف بنیادی به اصطلاح سخت و به راحتی قابل کمی شدن است. مثلا کمینه سازی هزینه بر حسب میلیون تومان. شناسه مصنوعی در مواردی استفاده می شود که هدف بنیادی جنبه کیفی داشته و به راحتی قابل اندازه گیری نیست و باید با تعریف سطوح مختلف و درجه بندی این سطوح میزان تحقق هدف بنیادی را نشان دهید. مثلا تعریف سطوح ده گانه برای سنجش میزان رضایت متقابل یا تفاهم متقابل بین کارفرما و کارکنان یک سازمان. شناسه بدل هم زمانی استفاده می شود که شما از یک "هدف مقطعی" تاثیر گذار که به راحتی "قابل کمی شدن" است برای سنجش غیر مستقیم میزان تحقق "هدف بنیادی" خود استفاده می کنید. مثلا تعداد موارد بمب گذاری موفق در ماه اخیر یا تعداد موارد آشوب های محلی منجر به استفاده از نیروی پلیس به عنوان اهداف مقطعی برای سنجش هدف بنیادی امنیت ملی. یا تعداد دانشمندانی که در سال اخیر جایزه معتبر بین المللی مانند نوبل گرفته اند به عنوان هدفی مقطعی برای سنجش هدف بنیادی غرور ملی.


در مواردی که تصمیم گیرنده با عدم قطعیت مواجه می شود تنها مبنای "عقلانی" برای مقایسه و ارزیابی گزینه ها استفاده از نظریه مطلوبیت چند شناسه ای است. مطابق این نظریه، اقدام، راهکار، یا گزینه منتخب متناظر با مطلوبیت مورد انتظار بیشینه است. بر خلاف تابع مطلوبیت مورد استفاده اقتصاددانان که صرفا ترجیحات را نشان داده و اوردینال است در اینجا باید توابع مطلوبیت کاردینال تهیه شوند که شدت ترجیح را نشان داده و منعکس کننده شرایط احتمالی هم باشند. تعیین مطلوبیت کاردینال یک پیامد خاص زیاد دشوار نیست. شما نخست دامنه تحقق هدف بنیادی خود را مشخص می کنید. سپس تک تک پیامدها را روبروی خود می گذارید و از خود می پرسید که حاضرید این پیامد قطعی را با چه پیشامد تصادفی (‌لاتاری) معاوضه کنید. در واقع یک پیشامد تصادفی که با احتمال p منجر به سطح بالای دامنه (سوپریمم)‌ و با احتمال مکمل منجر به سطح پائین دامنه (‌اینفیمم)‌ می شود با پیامد قطعی مد نظر روی یک "منحنی بی تفاوتی" قرار می گیرد. عدد p مطلوبیت کاردینال این پیامد خاص است. می توان نشان داد که در صورت تبدیل خطی مثبت این عدد، مطلوبیت شما از لحاظ استراتژیک یکسان می ماند یعنی اینکه بر روی پیشامدهای تصادفی یکسان ترجیحات یکسان خواهید داشت.
در اکثر موارد اگر اهداف شما واقعا اساسی و بنیادی باشند ترجیح بین پیشامدهای تصادفی شامل هر دو هدف بنیادی فقط به توزیع احتمال حاشیه ای بستگی دارد و نه توزیع احتمال مشترک (‌ مثلا صفحه ۲۲۵ تفکر ارزشی و  اینجا را ببینید). چنین وضعیتی، که فرض استقلال جمع پذیر توابع مطلوبیت نامیده می شود، به شما اجازه می دهد برای ارزیابی هر گزینه یا راهکاری هر یک از توابع مطلوبیت را در عدد ثابتی ضرب کرده و آنها را با هم جمع کنید. این ثابت ها در واقع نشان دهنده "موازنه های ارزشی" شما هستند و نشان می دهد که حاضر هستید چقدر از یک هدف بنیادی خود را فدای چقدر از هدف بنیادی دیگر کنید. مثلا اگر ضریب هدف اول ۷۵ و ضریب هدف دوم ۲۵ باشد می توان استنباط کرد که به نظر شما، با توجه به دامنه نسبی این دو هدف، برای گذشت از یک سطح از هدف اول باید سه سطح از هدف دوم را بگیرید تا به همان اندازه اول مطلوبیت داشته باشید. در اینجا یک نکته بسیار مهم وجود دارد که معمولا اکثر تصمیم گیران و  تصمیم سازان از آن غافل هستند یا عمدا آن را نادیده می گیرند. اینکه اهمیت نسبی این دو هدف بنیادی کاملا بستگی به "دامنه تحقق این اهداف" دارد. اگرچه نسبی بودن "اهمیت" دو هدف بنیادی بدیهی است ولی وابستگی "ضرایب اهمیت" به وسعت دامنه زیاد بدیهی نیست. می توان نشان داد که با کوچک تر کردن دامنه شناسه مربوط به همان هدفی که ضریب اش ۷۵ درصد است این ضریب را مثلا ۵۰ درصد کرد. در نتیجه تصمیم گیرنده با تغییر دامنه تحقق یک هدف بنیادی نسبت به هدف بنیادی دیگر، ضرایب اهمیت و حتی اهمیت نسبی و بنابراین اولویت بین آنها را بر هم می زند. هدفی که در ابتدا سه برابر مهم است بعد از دستکاری دامنه اش دقیقا به همان اندازه هدف دیگر مهم می شود. این نکته از این جهت اهمیت دارد که معمولا اکثر تصمیم گیران بدون شفاف کردن دامنه تحقق دو هدف بنیادی خود اظهار می کنند که یکی از آنها خیلی مهم تر از دیگری است. در واقع اگر کسی به شما گفت که فلان معیار یا هدف مهم تر از دیگری است بدون آنکه راجع به دامنه های تحقق مد نظر خود شفاف صحبت کند به راحتی می توانید عقلانیت ادعای او را زیر سوال ببرید (‌ مثلا صفحه ۱۹۹ تفکر ارزشی را ببینید).
اگرچه در همه موارد "اهمیت نسبی" دو هدف بنیادی را دامنه نسبی آنها تعیین می کند تنها در شرایط خاصی بحث درباره وابستگی چشمگیر "ضرایب اهمیت نسبی" اهداف بنیادی به دامنه نسبی تحقق آنها امکان پذیر نیست. هنگامی که تابع مطلوبیت دو حالتی بوده یا اساسا دامنه تحقق بی ارزش باشد. مورد اول یعنی اینکه تصمیم گیرنده معتقد باشد که به فلان هدف یا می رسد یا نمی رسد و وضعیت های بینابینی وجود ندارد. مثلا تصور کنید که یک مرد زن ستیز دنبال کار می گردد. او دو هدف بنیادی دارد. یکی آنکه بداند چقدر حقوق می گیرد و دیگر آنکه رئیس اش زن نباشد (‌در اینجا منظور جنسیت است و نه وضعیت تاهل). واضح است که هدف بنیادی دوم او دو حالتی است و وضعیت بینابینی ندارد. مورد دوم که اساسا دامنه تحقق هدف بی ارزش است شاید برای مدیر شرکتی ظهور کند که می خواهد در مدل ساخت و تولید خود انبارداری را حذف کند. اگر تامین کنندگان قطعات لازم را درست در تاریخ و ساعت مقرر تحویل دهند او مطلوبیت صد در صد خواهد داشت. اما اگر زودتر برسانند مطلوبیت او صفر خواهد شد چرا که انباری ندارد که بخواهد قطعات زود رسیده را در آن نگهداری کند.
به طور کلی در بعضی موارد تعریف مطلوبیت دو حالتی و از بین بردن دامنه تحقق هدف بنیادی توجیه پذیر است. اما گاهی اوقات چنین کاری فاقد مبنای منطقی و توجیه عقلانی است و احتمالا تصمیم گیرنده قصد دارد با چنین کاری ضرایب اهمیت نسبی اهداف بنیادی را تثبیت کند. مثلا پسری را تصور کنید که قصد نامزدی با دختری دارد و دو هدف یا معیار بنیادی اش خوشگلی و خوش اخلاقی است. این ادعا که طرف مقابل یا خوشگل است یا نیست و مشابها یا خوش اخلاق است یا نیست توجیه پذیر نیست و قاعدتا باید برای آنها درجات و سطوح مختلفی تعریف کرد. برعکس در موارد دیگری همچون اصول اخلاقی – اعتقادی، تعریف وضعیت های دو حالتی توجیه بیشتری دارد. مثلا یک شخص خاص نمی تواند ادعا کند که از لحاظ اخلاقی ۶۵ درصد به راست گفتن پایبند است و ۳۵ درصد به دروغ گفتن. همچنین یک شخص خاص یا به خدا اعتقاد دارد یا ندارد و وضعیت های بینابینی توجیه پذیر نیستند.
امروزه مساله روز دیپلماسی هسته ای و قطعنامه شورای امنیت است و ظاهرا اکثر بحث ها و نقد ها حول دو هدف بنیادی شکل می گیرند:‌ امنیت ملی و غرور ملی. سنجش دامنه تحقق هدف امنیت ملی برای متخصصان کار دشواری نیست. مثلا می توان سطوح ده گانه ای تعریف کرد. از امنیت کامل تا رسیدن به ناامنی کامل یا چیزی شبیه وضعیت امروز عراق یا چیزی که تا کنون سابقه نداشته است. به هر حال هیچ کارشناس مجربی نمی تواند ادعا کند که ما امنیت ملی یا داریم یا نداریم بلکه از سطوح مختلف آن بحث می کند. اما بر خلاف هدف بنیادی امنیت ملی درباره هدف بنیادی غرور ملی هنوز یک دامنه تحقق شفاف و مورد تفاهم وجود ندارد. شاید به خاطر اینکه به این موضوع خاص به اندازه کافی پرداخته نشده و بررسی نشده است. عدم توجه به چنین موضوع مهمی موجب می شود که برخی آن را به صورت دو حالتی تعریف کنند یعنی یا غرور ملی داریم یا نداریم بدون هیچ وضعیت بینابینی. یا حتی برعکس با گسترده کردن دامنه تحقق امنیت ملی نسبت به دامنه تحقق غرور ملی، ضریب اهمیت اولی را افزایش دهند. بنابراین تعریف نشدن یک دامنه تحقق باورکردنی و عقلانی مربوط به هدف بنیادی غرور ملی موجب می شود که همه بحث ها درباره چگونگی ایجاد موازنه ارزشی بین امنیت ملی و غرور ملی به بیراهه کشیده شده و فاقد مبنای منطقی و سازگار باشند. مثلا اگر تصمیم بر این باشد که مانند مثال ساخت و تولید بدون انبار دامنه تحقق هدف بنیادی غرور ملی اساسا بی ارزش شود این موضوع باید برای همه تصمیم گیران کلیدی به یک اندازه روشن و شفاف باشد. در غیر این صورت ظهور ناهماهنگی ها در موازنه های ارزشی بین امنیت ملی و غرور ملی کاملا طبیعی خواهد بود. و در نتیجه گاهی اوقات سه برابر مهم شود گاهی دو برابر مهم شود و گاهی نیز اهمیت یکسانی نسبت به امنیت ملی پیدا کند. همچنین در صورت تفاهم درباره دامنه تحقق غرور ملی، تهیه شناسه های مصنوعی برای سنجش میزان تحقق این هدف بنیادی ضرورت دارد چرا که اولا هیچ شناسه طبیعی برای سنجش این هدف کیفی وجود ندارد و دوما استفاده از شناسه های بدل در شرایطی که می توان از شناسه های مصنوعی استفاده کرد منجر به ارزیابی های ارزشی ضعیف تر می شود زیرا شناسه های بدل اساسا جامع نبوده و صرفا بخشی از هدف بنیادی را نمایان می کنند و نه همه آن را. به طور کلی در همه مسائل دارای دو هدف بنیادی برجسته، که فرض استقلال جمع پذیر در مورد آنها صدق می کند، این یک اشتباه استراتژیک است که شما به خاطر شفاف نبودن دامنه تحقق اهداف بنیادی مرتبا موازنه ارزشی خود را تغییر دهید.